آیدا و ماری

قاتی پاتی تیر تپور هپلی هپو موش بخوردت !

آیدا و ماری

قاتی پاتی تیر تپور هپلی هپو موش بخوردت !

اگر شوهر آدم برنامه نویس باشد!

 
با این که من و مارال چند سال کامپیوتر می خونیم ولی
 
 تا به حال هیچ متنی راجب کامپیوتر ننوشته بودم ....
 
حالا این بهشه واسه اولیش بعدا بازم می نویسیم .
 
 
 
 
اگر شوهر آدم برنامه نویس باشد!
 
 
شوهر: سلام،من Log in کردم.

زن: لباسی رو که صبح بهت گفتم خریدی؟

شوهر: Bad command or File name

زن: ولی من صبح بهت تاکید کرده بودم!

شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel

زن: خوب حقوقتو چیکار کردی؟

شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time

زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.

شوهر: Sharing Violation, Access Denied

زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا یک تصمیم اشتباه بود.

شوهر: Data Type Mismatch

زن: تو یک موجود بدرد نخور هستی.

شوهر: By Default

زن: پس حداقل بیا بریم بیرون یه چیزی بخوریم.

شوهر: Hard Disk Full

زن: ببینم میتونی بگی نقش من تو زندگی تو چیه؟

شوهر: Unknown Virus Detected

زن: خب مادرم چی؟

شوهر: Unrecoverable Error

زن: و رابطه تو با رئیست؟

شوهر: The only User with Write Permission

زن: تو اصلا منو بیشتر دوست داری یا کامپیوترتو؟

شوهر: Too Many Parameters

زن: خوب پس منم میرم خونه بابام.

شوهر: Program Performed Illegal Operation, It will be Closed

زن: خوب گوشاتو بازکن، من دیگه بر نمیگردم!

شوهر: Close all Programs and Logout for another User

زن: می دونی، صحبت کردن باتو فایده نداره، من رفتم.

شوهر: Its now Safe to Turn off your Computer

__________________
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ب.ظ http://zoeram.bogky.com

سلام
خوبی
وبلاگ با حالی داری
باحالتر از اون اینه که ن این مطلبا ۲ ماه پیش تو وبلاگ گداشته بودم
برا ن هم برا این ماه دعا کنید
شاد باشید

سلام .
ممنون که سر زدید.
خوب این مطالب بالاخره دزدی هست ولی نه از وبلاگ شما .
شما هم واسه ما دعا کنید .

hiva جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 ق.ظ http://www.elonboyco2.blogfa.com

ظ): پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است

شال و کلاه جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ب.ظ

ما تقصیر نداریم .چون تئاتر بازی میکنیم شکل مون مدام تغییر میکنه.

ببخش. بازی زمونه است.

رضا یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:48 ب.ظ http://www.nashtaran.blogfa

سلام مان رضا هستام ۲۰سالامه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد