یک نفر دلش شکسته بود توی ایستگاه استجابت دعا منتظر نشسته بود منتتظر،ولی دعای او دیر کرده بود او خبر نداشت که دعای کوچکش توی چار راه آسمان پشت یک چراغ قرمز شلوغ گیر کرده بود * او نشست و باز هم نشست روزها یکی یکی از کنار او گذشت * روی هیچ چیز و هیچ جا از دعای او اثر نبود هیچ کس از مسیر رفت و آمد دعای او با خبر نبود * با خودش فکر کرد پس دعای من کجاست؟ او چرا نمی رسد؟ شاید این دعا راه را اشتباه رفته است! پس بلند شد رفت تا به آن دعا راه را نشان دهد رفت تا که پیش از آمدن برای او دست دوستی تکان دهد رفت پس چراغ چار راه آسمان سبز شد رفت و با صدای رفتنش کوچه های خاکی زمین جاده های کهکشان سبز شد * او از این طرف، دعا از آن طرف در میان راه باهم آن دو رو به رو شدند دست توی دست هم گذاشتند از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند وای که چقدر حرف داشتند * برفها کم کم آب می شود شب ذره ذره آفتاب می شود و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب می شود
کاش به جای دعا..آرزوها برآورده می شد!!!!
مارال و آیدا
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 ساعت 08:24 ق.ظ
من:دهکده ها خواب شقایق هستند او:مردم ده باتوموافق هستند ناگاه صدای خیس رعدی پیچید،باران که بیایدهمه عاشق هستند. سلام بیاید بجای کاش وچرا ،بگیم حتما وچگونه ،من فکرمی کنم اینجوری به بادعا به اون آرزوها هم می رسیم همیشه شاد باشیدوموفق گلهای بهاری
سلام
حالا این کسی که وصف حالش رو گفتی کی هستش؟
می خوره مارال باشه؟
راستی آیدا کجاست دیگه اسمی ازش نیست؟؟؟
بگو خیلی تو فکر نره یا خودش میاد یا نامش ....
من:دهکده ها خواب شقایق هستند
او:مردم ده باتوموافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید،باران که بیایدهمه عاشق هستند.
سلام
بیاید بجای کاش وچرا ،بگیم حتما وچگونه ،من فکرمی کنم اینجوری به بادعا به اون آرزوها هم می رسیم
همیشه شاد باشیدوموفق گلهای بهاری
سلام
وبلاگ خشکلی خواهد شد..
تبریک میگم.